@article { author = {Taheri, Ghodratalah}, title = {Four Hypotheses on the lack of Fundamental Thinking in Hindi Style Poetry}, journal = {Classical Persian Literature}, volume = {1}, number = {2}, pages = {77-96}, year = {2010}, publisher = {Institute for Humanities and Cultural Studies}, issn = {2383-0603}, eissn = {2383-0611}, doi = {}, abstract = {In general, poetry is divided into two domains of form and meaning. The form of the poetry is built up of language, images, music and the external and internal structure. The meaning of the poetry is a reflection of the view of the world, attitude and the experiences of the poet. Each of the different literary eras paid attention to just one of the two domains. For the Khorasani, Iraqi and the contemporary poets following Nima's style the profound philosophical, spiritual and social meaning of their poems was important, on the other hand for the poets following Indian and some of the contemporary styles such as Moje Now and post modern the form became important. The Indian style of poetry is the only one which has maintained its place in countries other than Iran. The critical analysis of this period can show the reasons behind the rise and fall of its golden era. The present article discusses four hypotheses on the lack of meaning considerations, especially in the second generation of the followers of the Indian style that became famous after Saeb Tabrizi.}, keywords = {literary criticism,Social criticism,Stylistics,Indian style,fundamental thinking}, title_fa = {چهار فرضیه در علل نبودِ تفکر بنیادین در شعر سبک هندی}, abstract_fa = {شعر در یک دیدگاه کلی، به دو حوزه شکل(form) و محتوا (meaning) تقسیم می‌‌شود. آنچه شکل اثر را می‌‌سازد، زبان، صور خیال، موسیقی (وزن و قافیه) و ساختار بیرونی و درونی (پیوند پوشیده عناصر متن در محور عمودی) است؛ و محتوای اثر نیز بازتابی از جهان‌بینی، نگرش و تجارب وی‍‍ژۀ شاعر از دنیای پیرامون او است .در ادوار مختلف شعر فارسی، توجه شاعران و ادیبان یا بر جهان معنای اثر بوده و یا بر شکل بیان آن: برای شاعران سبک خراسانی و عراقی و نیز سبک نیمایی دوران معاصر، کشف معانی عمیق انسانی، فلسفی، عرفانی و اجتماعی در درجۀ اول اعتبار قرار داشت؛ برای شاعران سبک هندی (اصفهانی) و پاره‌ای از جریان‌های ادبی معاصر مانند موج نو، شعر حجم، شعر ناب و پسامدرن، بخش‌هایی از شکل شعر، یعنی صور خیال و زبان، اهمیت بیشتر داشت و دارد. اینکه کدام بُعد اثر هنری ـ محتوا یا شکل ـ ارزشمندی و جاودانگی آن را تضمین می‌‌کند، علی‌رغم کوشش بی‌وقفۀ منتقدان ادبی از افلاطون تا بارت و دریدا و اکو و دیگران، هنوز مشخص نیست و دربین منتقدان، گرایش‌های افراطی به‌جانب معنا و یا شکل و نیز رویکردهای اعتدالی به هر دو حوزۀ اثر ادبی دیده می‌‌شود و متمایل‌شدن به هر جانب، به منظر (perspective) فرد بستگی دارد. سبک هندی، بی‌هیچ تردیدی، یکی از دوره‌های در خور توجه در ادبیات کشورهای فارسی‌زبان است و شاید تنها سبکی است که در مرزهای خارج از ایران و به‌صورت سبکی منطقه‌ای در مدتی طولانی رواج گسترده داشته است. نگرش و تحلیل انتقادی این دورۀ ادبی، علاوه بر روشن‌کردن دلایل پوشیدۀ اوج و فرود آن، می‌‌تواند در سرنوشت جریان‌های ادبی معاصر در ایران و سایر کشورهای فارسی‌زبان کارساز باشد. به‌نظر می‌‌رسد شعر فارسی، با وجود راه‌یافتن به جغرافیای سیاسی و فرهنگی جدید ـ هندوستان ـ از اوایل قرن دهم، نتوانسته است به «عالم جدید معرفت‌شناختی» دست یابد و وارد «گفتمان سازنده» با فرهنگ هندی ـ از جمله سنت اسطوره‌ای، فلسفی، دینی و ادبی آن ـ نشده‌ و یکی از دلایل زوال آن نیز خالی‌بودن از تفکر بنیادین و فقر معنایی است. در این مقاله، ضمن طرح چهار فرضیه دربارۀ علل این مسئله، فقر فکری و فلسفی در سبک هندی، به‌ویژه نسل دوم، یعنی کسانی که بعد از صائب به شهرت ادبی رسیده‌اند، بررسی می‌شود.}, keywords_fa = {نقد ادبی,نقد جامعه‌شناختی,سبک‌شناسی,سبک هندی,تفکر بنیادین}, url = {https://classicallit.ihcs.ac.ir/article_36.html}, eprint = {https://classicallit.ihcs.ac.ir/article_36_56a71051905afc8679c1521231c58083.pdf} }