در این مقاله، داستان خسرو و شیرین نظامی با استفاده از فرضیههای مطالعات پسااستعماری و نشانهشناسیِ فرهنگی ارزیابی میشود. حضور شیرین در جایگاه یک مهاجر زن در سرزمین مدائن و خواستة دوگانة فرهنگ میزبان از او برای همانندی با این فرهنگ، رعایت تفاوت با آن از یکسو، و تعصب و تأکید شیرین برای حفظ و اجرای رمزگانهای فرهنگی سرزمین «خود» از سوی دیگر، وضعیت شیرین را دچار چالشهای فراوان کرده بود. در این مقاله سازوکار فرهنگ مرکز در سرزمین میزبان، برای بهحاشیهراندن شیرین، و فرایند «دیگریسازی» بهمثابه راهکار مقاومتی شیرین برای حفظ هویت فرهنگی «خود» در سرزمین میزبان بررسی میشود و نقش جنسیت در موفقیت این فرایند نشان داده میشود. پژوهش در پایان به این نتیجه میرسد که فرهنگ مرکز در سرزمین میزبان تلاش میکند شیرین را در جایگاه یک «دیگری» خطرناک، که قصد برهمزدن نظم تثبیتشدۀ فرهنگ غالب را دارد، بهحاشیه براند. بنابراین، وضعیت شیرین در سرزمین میزبان، زمینه را برای شکلگیری فرایند دیگریسازی از سوی او در ارتباط با افراد سرزمین میزبان، بهمثابه اقدامی مقاومتی و ضد هژمونیک، برای تثبیت هویت فرهنگی «خود» فراهم کرد. دیگریهای شیرین در این منظومه در دو دستۀ بزرگِ «دیگریهای دور» و «دیگریهای نزدیک» قرار میگیرند. جالب اینکه «دیگریهای جنسیتی» شیرین در سرزمین میزبان، یعنی مردان، در زیرمجموعۀ «دیگریهای نزدیک»، و «خودیهای جنسیتی» او، یعنی زنان، در زیرمجموعۀ «دیگریهای دور» جای میگیرند و شیرین در برابر دو گروه راهکارهای متفاوتی در پیش میگیرد. منظومۀ خسرو و شیرین با این خوانش میتواند منعکسکنندهء صدای بهحاشیهراندهشدهای باشد که در مقابل صدا و فرهنگ غالب کشور میزبان به دنبال خود میگردد؛ صدایی که در کشمکش عشق و هویت، با سربلندی، هویت فرهنگی خود را از زیرِ دست و پای فرهنگ مرکز بیرون میکشد و به آن اعتلا و شکوه میبخشد.